دزد 1


داستانک

گویند در قدیم دزد ها هم انصاف داشتند...

دزدی صندوقچه ای زر را می بابد که بر روی آن حک شده:خدایا خودت حافظ مالم باش!

.

.

.

.

چند روز بعد وقتی دزد ها از کار او با خبر شدند با عصبانیت بر سر او می کوبیدند و به او اینگونه خطاب می کردند که:به چه دلیل آن مال ارزشمند را ول کردی؟

دزد هم اینگو جواب می داد:من اگر صندوقچه زر را می دزدیدم او ایمانش به خدا کم می شد...

من دزد مال او بودم نه دزد ایمان او...